آرمین جونی آرمین جونی ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

❤ پسمل مامی ❤

آرمین به روایت تصویر

1391/10/11 22:31
نویسنده : mumy
1,572 بازدید
اشتراک گذاری

آرمین به روایت تصویر در ٤ ماه و ٢٢ روزگی به زبان خودش!

در ادامه مطلب

 

 

 

دیشب کنار مامی با خیال راحت  خوابیده بودم داشتم خوابای خوجل میدیدم خواب

 

که یهو با صدای دولبین بیدار شدم خمیازه کی صبح شددد؟!

 

 

هر روز که از خواب بیدار میشم مامی لباسامو عوض میکنه و دست و صورتمو میشوره ولی من همش دوست دارم لخت باشم ولی مامی نمیزاره خجالتناراحت

این جا هم لباسمو گرفتم نمیزارم تنم کنه

هی مامی بکش هی من بکشنیشخند

 

 

بلاخره مامی موفق شد لباس تنم کنه منو گذاشت رفت صبحانه اماده کنه . منم که دیگه خودم یاد گرفتم بچرخم سریع چرخیدم ببینم چه خبره متفکر

مامی هم هی میومد نگام میکرد که از رو تخت نیوفتم

 

 

چند دقیقه ای گذشت و مامی با شیشه ی دارو هام اومد (اخه چند روزه ملیض شدم باید دارو بخورم )

تازشم شیشمو خودم میگیرم همممممم چه مزه ی عجیب غریبی میدهههههه

 

بعدش که دارومو خوردم مامی منو گذاشت تو تشک بازیم که به کاراش برسه

 

 

منم حوصلم سر رفت و چرخیدم فکر کنم ببینم چیکار میتونم بکنم متفکر

 

 

اها بذار اینو بگیلم ببینم چیهههههه  

 

 

 

من زود از همه چی خسته میشم و میخوام چیزای جدید یاد بگیرم و ببینم برا همین از تشکم خسته شدم و مامی رو صدا کردم اینجوری م م م مممممم اونم اومد و منو گذاشت تو روروکممم منم کلی خوشحال شدم

اینجا داشتم تلاش میکردم ترمز دستی بکشم

 

 

 

از روروکم خسته شدم اخه گرسنم شد و مامی زود اومد بهم شیر داد سیر شدم اخیشششششش حالا وقتشه با مامی بازی کنم و براش لوس شم

 

 

بعدشم خسته شدم و لالام گرفت دوباره و مامی منو خوابوند

 

 

یکم خوابیدم باز بیدار شدم تریدم فکر کردم هیچکی پیشم نیست مامی هم زود منو بغل کرد

 

 

 

دوباره یکم باسی کردیم و بابایی اومد گفت بریم بیرون منم کلی خوشحال شدممم اخه ماشین سوالی خیلی دوست دارممم

اینجا هم منتظرم مامی اماده بشه که بریم

پس کی میریییییم چقدر مامی طولش میده

 

 

بعدشم رفتیم کلی گشتیم و اومدیم خونه واسمون مهمون اومد و من با خودم بازی میکردم تا مامی به مهموناش برسه و الانم اونا رفتنو مامی داره وبمو اپ میکنه منم دارم براش عشوه میام

 

 

خب دیگه کم کم اماده بشم برا خواب که فردا کلی کال دارممممممخجالت

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

هیراد و عمه لیلاش
11 دی 91 22:06
*سلام ، ایام بر شما خوش * من در مسابقه سوگواره محرم اتلیه سها به رای شما نیاز دارم لطفا به وبلاگم بیایید ادرس مسابقه لینک در قسمت پست ثابت میباشد قول میدم ٣٠ ثانیه بیشتر از وقت نازنینتونو نگیره منتظرکمکتون هستم دوستای خوبم راستی اگر قبلا به کوچولوی دیگه ای رای دادید میتونید دوباره برید و به هیراد جون رای بدید
پرهام
11 دی 91 23:34
نازی پسر


ماچ
نرگس
11 دی 91 23:42
وای چه داماد زرنگ و خوش اخلاقی دارم من. فداش یشم.
مامی جون خیلی خوشکل پست گذاشتی . بوس بوس


مرسی عزیزم بوووووووووووس
سمانه(مامان محمد حسین)
12 دی 91 0:39
اخخ جیگرش و بخورم خوشدل


مرسیییییییی
خاله مزگان(مامان گلبرگ)
12 دی 91 2:23
آفرین ارمین جونم . چقد تو خوشگل و قوی و فعال هستی. با من دوست میشی تا این کار را رو یادم بدی؟
از طرف گلبرگ


آره ّیا با هم مامیامونو کچل کنیم
رها
12 دی 91 3:08
100000000000000000 ماشالا برای این پسر تپل ریبااااااااا خاله چقدر بزرگ شدی عزیززززززززززززززززززم


ملسی
رها
12 دی 91 3:12
خاله جونی خیل یدوست دارم من


ماچچچچچچچچچچچ
مامان دخملی
12 دی 91 3:19
ای جانم
عزیزم چه پسمل خوبی



مرسی خاله جونی
هما مامان پرهام
12 دی 91 18:51
واااااااااااااای قربونش برم من با این زلفش
آرمین جونم چه بزرگ شدی ماشالااااااا


مرسییییییییییی
لیلا
13 دی 91 18:36
واااااااااااااای خدایااا بخورم این پسمل نااااز رو عییییز دلم چقدر بزرگ شده و من ندیدمش و چقدر بامزست کاراش . زنده باشههههههه و مرسی از این مامان گل به خاطر زحمتش . الهی که ارمین جون سلامت و شاد باشه


مرسی عزیزممممممممممممم
مامان آویسا
14 دی 91 17:31
ای جان خوشگل خاله کجا بودی دلم برات تنگیده بود اگه دیگه خودت بیای بحرفی وگرنه که مامانی زود به زود نمیاد


دوربین نداشتیم خاله جون
مامان دنیز
14 دی 91 20:10
ای جونم قلقلی چه خاطراتی داشتی تو یه روز.. کلی سرگرم بودی


harooz injuriye nane arooooosom
شقایق(مامان محمد ارشان)
18 دی 91 9:09
وای جون دلم
آرمین گلی دلم برات یه نقطه شده بووووووووووووووووووووود


مرسیییییییییییییی خاله جونی
مریم
21 دی 91 2:06
برای پسری لسفند دود کن
خیلی خوشگل شده 1000000 ماشالله


چشم