آرمین به روایت تصویر
آرمین به روایت تصویر در ٤ ماه و ٢٢ روزگی به زبان خودش!
در ادامه مطلب
دیشب کنار مامی با خیال راحت خوابیده بودم داشتم خوابای خوجل میدیدم
که یهو با صدای دولبین بیدار شدم کی صبح شددد؟!
هر روز که از خواب بیدار میشم مامی لباسامو عوض میکنه و دست و صورتمو میشوره ولی من همش دوست دارم لخت باشم ولی مامی نمیزاره
این جا هم لباسمو گرفتم نمیزارم تنم کنه
هی مامی بکش هی من بکش
بلاخره مامی موفق شد لباس تنم کنه منو گذاشت رفت صبحانه اماده کنه . منم که دیگه خودم یاد گرفتم بچرخم سریع چرخیدم ببینم چه خبره
مامی هم هی میومد نگام میکرد که از رو تخت نیوفتم
چند دقیقه ای گذشت و مامی با شیشه ی دارو هام اومد (اخه چند روزه ملیض شدم باید دارو بخورم )
تازشم شیشمو خودم میگیرم همممممم چه مزه ی عجیب غریبی میدهههههه
بعدش که دارومو خوردم مامی منو گذاشت تو تشک بازیم که به کاراش برسه
منم حوصلم سر رفت و چرخیدم فکر کنم ببینم چیکار میتونم بکنم
اها بذار اینو بگیلم ببینم چیهههههه
من زود از همه چی خسته میشم و میخوام چیزای جدید یاد بگیرم و ببینم برا همین از تشکم خسته شدم و مامی رو صدا کردم اینجوری م م م مممممم اونم اومد و منو گذاشت تو روروکممم منم کلی خوشحال شدم
اینجا داشتم تلاش میکردم ترمز دستی بکشم
از روروکم خسته شدم اخه گرسنم شد و مامی زود اومد بهم شیر داد سیر شدم اخیشششششش حالا وقتشه با مامی بازی کنم و براش لوس شم
بعدشم خسته شدم و لالام گرفت دوباره و مامی منو خوابوند
یکم خوابیدم باز بیدار شدم تریدم فکر کردم هیچکی پیشم نیست مامی هم زود منو بغل کرد
دوباره یکم باسی کردیم و بابایی اومد گفت بریم بیرون منم کلی خوشحال شدممم اخه ماشین سوالی خیلی دوست دارممم
اینجا هم منتظرم مامی اماده بشه که بریم
پس کی میریییییم چقدر مامی طولش میده
بعدشم رفتیم کلی گشتیم و اومدیم خونه واسمون مهمون اومد و من با خودم بازی میکردم تا مامی به مهموناش برسه و الانم اونا رفتنو مامی داره وبمو اپ میکنه منم دارم براش عشوه میام
خب دیگه کم کم اماده بشم برا خواب که فردا کلی کال دارمممممم