سه روز تنهایی
بابایی دیروز رفت شکار واسه سه روز
اخه عاشق شکارهست همش میگه آرمین بزرگ شه با هم بریم و من میگم نه سر به سرم میذاره میگم پسمل من مهربونه از این کارا نمیکنه
خلاصه اینکه منو تو تنهاییم و تازه قدر بابایی رو میدونم تو این مدت خیلی کمکم کرده و حالا که نیست نمیدونم به کدوم کار برسم
تورو هم تا میذارم زمین بدت میاد و بلند بلند میگی"قاااا قااا" قربونت برم
اینقدر با مزه و خوردنی شدی که دلم میخواد محکم بچلوووووونمت
خدا کنه زود بگذره و بابا بیاد دلم تنگولیده براش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی