۱۳ بدر
سلام عزیزم
امروز سیزده بدر بود اما فرقش با هر سال این بود که من تورو تو دلم دارم
از اونجایی که مامان خوابش افتضاح شده دیشبو نخوابیدم چون قرار بود صبح زود بریم ساعت هشت بابایی بیدار شد و تا بارو بندیلو بستیم شد نزدیکه ده.
خلاصه بعد از یه مسیر طولانی رسیدیمو دل درد مامانی شروع شداینقد دور نافم درد میکرد همش دراز کشیدم نمیشد بگردم از بی خوابی چرت میزدم
ولی غذامون خوشمزه شده بوددر کل خوش گذشت سال دیگه خودت هستی به امید خدا و کلی شیطونی میکنی
مامانی تو که اون تویی پیچو مهره هامو دست کاری کن تا خوابم درست شه دیگه خسته شدم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی