آرمین جونی آرمین جونی ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

❤ پسمل مامی ❤

آخرین روزهای هشت ماهگی

1391/3/30 0:23
نویسنده : mumy
614 بازدید
اشتراک گذاری

سختی هاش داره روز به روز بیشتر میشه ولی امید دیدنت بهم انرژی میده و همه رو تحمل میکنم

سنگینیم ده برابر شده مخصوصا شبا وقتی از خواب پا میشم برم جیشولی کنم وای انگار که زیر پاهام بادبادک گذاشتن و خودمم شدم دویست کیلو !

گاهی یه دردهای خفیفی هم دارم که یک ثانیه بیشتر طول نمیکشه ولی وااااااااااااای که نفسمو بند میاره بعضی وقتا ته دلم خالی میشه میگم من چجوری پس میخوام درد زایمان تحمل کنم؟!نگران

سعی میکنم بهش فکر نکنم و خودمو بزنم به بیخیالی ولی بازم میاد تو ذهنم ناراحتمیترسم ناراحت

اعتماد به نفسمو از دست دادم از بس خپل شدم و گردحوصله ندارم به خودم برسم ...بیچاره بابایی چجوری نمیترسه از این قیافه خودم که تو اینه نگاه میکنم میترسم قهقهه

خوشحال بودم که شیکمم ترک نخورده که شکوفا شدن ترکها افسوس

کلا دیگه دست دوم شدم رفت خنثی

دیشب رفتیم خونه مادر شوهری مرغ درست کرده بودن وکلی چرب بود اومدم خونه حالت تهوع و دل پیچه گرفتم انگار داشتن رخت میشستن تو معدم یاد ویارام افتادم وای چقدر بد بود... خلاصه تا صبح که نشد بخوابم از حالت تهوع تو هم اینقدر خودتو میکوبوندی به شیمکم انگاری میفهمیدی حالم خوب نیست و ساعت نه صبح که شد کلی بالا اوردم سبزیکم بهتر شدم تونستن دو ساعت لالا کنم بیدار شدم و فکر کردم چی بخورم یهو با خودم گفتم حتما شیر گرم خوبه گریهآدم بی تجربه از این بهتر نمیشه شیرو خوردم و دیگه افتادم رو به قبله بهتر نشدم که هیچ رخت شویی دوباره شروع شد تا عصر که بهتر شدم نیشخند

دیگه چیزی نمونده به اومدنت اینا رو هم تحمل میکنم ماچ

اینم یکم از روزای سخت و شیرین من ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

آیدا
30 خرداد 91 10:58
آره مامی جون واقعا سخت شده دیگه کاش این هفته های باقی مونده هم سریع بگذره
میرزا کوچک خان
30 خرداد 91 11:26
خوشبحالت! یک ماه ازم جلو تری! منم شبا که بیدار میشم انگاری زیر پام بادکنکه! با اینکه وزنی زیاد نکردم ولی درد کمر و درد مفصل رو حسابی دارم....
عطر بهشت
30 خرداد 91 11:30
وایییییییییییییییییییییییییی خیلی پست تکون دهنده ای بود در آینده که قراره به بشکه 220 لیتری تبدیل بشم ولی عشق وروجک ها سختی هارو آسون می کنه
نفس
30 خرداد 91 20:26
سلام خانومی دست دوم؟
پارمیس
2 تیر 91 19:41
سلام منم مامی مردادیم با اجازه لینک میکنمت. امیدوارم نی نیت بزودی سالم و توپولی بدنیا بیاد
mamane Ali
3 تیر 91 1:27
همین سختیاش بعدا میشه خاطرهههههههه ! وقتی شب تا صبح نینی جیغ زد و از بیخوابی میخوای سرت رو بزنی به دیوار میگی ای کاش هنوز حامله بودممممم البته من هیچ وقت این حرف رو نزدم چون با تموم سختیا عاشق وجودشم! عاشق باشی همه چی حلههه !
نایسل
3 تیر 91 13:43
الهی بمیرم برات الهی این روز اهر چه زود تر تموم شه نی نی ات بیاد بغلتت ولی خودمونین این دوران اونقدر شرنه که یادش می افتی و غصه میخوردی
شقایق.مامان حباب
3 تیر 91 18:50
وای مامانی خیلی مواظب خودت باش... ایشالا دیگه اونطوری حالت بد نشه...