شاید آخرین نوشته قبل از دنیا اومدنت!
ممکنه این اخرین باری باشه که تو دلمی و دارم برات مینویسم
امشب رفتم زایشگاه و معاینه شدم دو سانت دهانه رحمم باز شده بود و خود ماما هم یکم تحریکش کرد و گفت ممکنه امشب دردات شروع بشه.
مامانی راستشو بخوایی ترسیدم از اون جیغ هایی که اونجا شنیدم استرس دارم نمیدوم من توانایی اینکارو دارم یا نه
هزارتافکر تو سرم میره و میاد...مامانی نمیدونم چی میشه هزار تا اتفاق ممکنه بیوفته ...اینو بدون همیشه عاشقت بودم وهستم همینطور بابایت به خاطرت هر کاری میکنه همیشه قدرشو بدون
باید برم به کارام برسم یه کوچولو هم درد دارم
مامانی قول بده قوی باشی عزیزمم دوستت دارم
دوست جونا برامون دعا کنید .ممکنه یه مدت نتونم بیام چون خونه خودم نیستم تا نت گیر بیارم بهتون سر میزنم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی