آرمین جونی آرمین جونی ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

❤ پسمل مامی ❤

اولین 13 بدر

امسال رفتیم همونجایی که پارسال تو دلم بودی عکس گرفته بودم با هم عکس گرفتیم :-* ...
14 فروردين 1392

دومین مروارید

خوشگل من دومین دندون خوشگلتم در اومد کناریه همونی که برات علامت زدم یعنی الان ٢ تا دندون پایین داری خرگوشی جونمممممممم وقتی اب میخوری دندونات میخوره به لیوان و من ذوق مرگ میشم عشقققققققققققققققق میکنم ولی هر کاری میکنم نمیزاریی ببینمشون یا عکس بگیرم عاشقتم
11 فروردين 1392

اولین عکس 4×3

چند وقت پیش دلم خواست ازت عکس 4×3 بگیرم بردمت عکاسی ولی مثل همیشه کارا بر عکس بود و نمیخندیدی و تعجب کرده بودی هر کاری کردیم نخندیدی اخرم عکست با تعجب شد خخخخخخخ ...
8 فروردين 1392

رویش اولین مروارید و چهار دست و پارفتن

امروز ظهر بود که یهو دیدم دندون خوشملت جوونه زده کلی ذوق کردم زنگ زدم به بابایی هم گفتم هر کاری کردم نزاشتی عکس بگیرم ازش کاش زودتر بیاد بیروووووووون خیلی خوشمل میشییییییی دارم تدارک جشن میبینم واست اگه خدا بخواد اونی که علامت زدم داره در میاد   راستی از روز عید هم داری چهار دست و پا میری و هر جا دلت بخواد میری و شیطونی میکنی و بهم میریزی. خلاصه که مرد شدی مامان جون ...
5 فروردين 1392

اولین نوروز

اولین عیدت مبارک زندگیممم شیرینترین عید زندگیم بود چون تو پیشم بودی یادمه پارسال که تو دلم بودی فکر میکردم که سال بعد پیشمی قند تو دلم اب میشد عاشقتم عید تماممممم دوستای گلم و نی نی ها مبارک ...
3 فروردين 1392

اولین باری که نشستی

وای مامان همین الان ما داشتیم تی وی میدیدیم و تو هی قل میخوردی میرفتی یهو خودت بلند شدی نشستی و من و بابا ذوق مرگ شدیممممممممممممممممممممممم
23 اسفند 1391

7 ماهه شدن مرد من ❤

با تمام سختی هاش ، سختی های مادر بودن چقدر زود گذشت! شاید بخاطر شیرینی هات هست ،یا لذت مادر بودن نمیدونم فقط میدونم چقدر تو این 7 ماه خوشبخت بودم و هستم. کارهایی که یاد گرفتی دویدن تو روروک ، دیگه هر جا دلت بخواد میری و کلی کیف میکنی تو اتاق خودت تو اتاق خواب ما تو حال فقط تو اشپز خونه بخاطر پله نمیتونی بری یه کیف سی دی کفشدوزکی رو میزه تی وی هست که تو عاشق اونی هی ممیری برش میداری میندازی عاشق پرده خوردنی! تا ازت غافل میشیم پرده میخوری خخخخ عاشق گلدونه دم دری  هر میری گلاشو میکشی میندازی تو اتاق خودتم که میری همش با گلایی که به میله تخت اویزون کردم ور میری کم کم داری چهار دست و پا رفتن رو هم یاد میگیری خودتو عقب جلو میک...
22 اسفند 1391

اولین آرایشگاه

" آقا " آرمین جونی پریروز اولین آرایشگاهشو رفت و کلی خوشگل شد و اقای ارایشگرم کلی دوستش داشتو ازش عکس گرفت و تو ارایشگاه همه خوششون اومده ازش بقول مامیش که همیشه واسش میخونه خوشگله و هزار خاطر خواه داره آرمین تو قلب همه جا دارهههههههه قربون کلت بره مامی ایشاالله آرایشگاه دومادیت ...
17 اسفند 1391