همچنان بلاتکلیف!
دیروز بعد از مدتها انتظار بلاخره رفتم دکتر (البته این مدتها انتظاری که میگم دو هفته بود واسه من یک سال گذشت) کلی استرس داشتم انگار دارم می رم زایمان کنم ! بعد ار سه ساعت تو نوبت نشستن رفتم داخل و دکتر تا کارتو نگاه کرد گفت معاینه لگن داری برو اماده شو قبل از من یه خانومه تو اون اتاق بود که هر چی گشتن دنبال صدای قلب بچه اش صدایی نمیومد اونو که دیدم استرسم بیشتر شد دکتر اومد و معاینه کرد (یکی از بزرگترین ترس های زندگیمو پشت سر گذاشتم ! حالا کاش چیز وحشتناکی هم بود که اینقدر ازش میترسیدم اصلا درد نداشت )ولی چه فایده دیدم قیافه اش دو دله گفت خوبه ... بعید میدونم نتونی طبیعی زایمان کنی لباسامو پوشیدم سریع اومدم گفتم دکتر اگه زای...
نویسنده :
mumy
17:01